به بهانه ی تو...
امشب حتی قلمم هم با من نیست...می آید و نمی آید...
پلک هایم دست به دست هم داده اند ...اشک هایم بی هوایم میکند...
چه میشود کرد؟!
وقتی اینطور بی هوا به خوابم می آیی..دست و پایم را گم میکنم...
یک نفر نیست بیاید و این سکوت ضخیم را پس بزند...؟!
حسرت تو را میخورم...همین...
******
مضطرنوشت:**تمام عشق من و عشق تمام من کربلاست...
**کربلا اگر میروی دیدنت جای خود؛شنیدنت را فراموش نکن...
که شنیدنی ست آنچه میبینی و دیدنسیت آنچه میبینی...
**چه زود...چه دیر...به وقتش خواهد رسید...خود را میازار...
**مخاطب این پست خاص است...
**شهدا العفـــــــــو...